ستون هایی از یك روزنامە

بە  یاد مختار نوری(1)، 
كە با تن مجروح بە دام افتاد، و هرگز از سلول/ش باز نگشت.  
     
خاک لانه کرده در پٌرز و شیار پتوها، بشقاب و  لیوان پلاستیکی پٌر از آب کپک زده، با دیوارهای بتونی تگری شده وخطوط درهم حک شده بر حاشیەی پائین  دیوار، فضای داخلی حفرەای را تشکیل می دهند؛ که صدای سنگین درب فلزی آن بعد از چفت شدن کشو آهنی، در سکوت حفرەهای مجاور و دیوارهای یخ زدەی آن گم می شود.  صدایی که چشم بند چرب تیره را از پشت سر گره می زند، در ابتدای ورود فرد جدید به داخل حفره، با آهنک صدای پرُزدارش، ترافیک سنگین زمان را در فضای خستەی کلیدور، اندکی روان می سازد.
ـ آب  لیوان، قابل شرب نیست!)
تعداد بازدیدکنندگان